اول نوشت (جدید اضافه شد)

بچه ها الان یه سایت پیدا کردم عکس خودتونو بش میدید(مادر و پدر) اونوقت عکس بچتون رو بتون میده

بر اساس کارای علمی یعنی قیافه ها رو اسکن میکنه و نتیجه رو نشون میده این عکس نی نی ما

لازم به توضیحه خودش لباس رو  اضافه میکنه اینم نی نی ما دوتا             نظر؟؟؟؟

                                          (رنگ مو و رنگ چشم و لباس مربوط به خود سایته)

بابا فدات بشه


سلام به همه دوستان گل

بابا من که قبول کردم شکستو ایندفعه تعداد نظرات شد 201 (البته با اون خصوصی ها)

خیلی از دوستان گفتند چرا خاطرات خودتون رو نمینویسین تا الانم من مخالف بودمو هستم ولی نمیدونم چرا به دلم اومد این بار برای اولین بار شروع آشنایی خودمون رو براتون بنویسم ولی حالا تا ادامش که بعدها مینویسم  

داستان من و آیسان از اینجا شروع میشه

حدود 2 سال پیش بود که یکی از دوستان من در دانشگاه خودشون از من خواست به دانشگاه اونا برم که در انتخاب واحد کمکش کنم و منم قبول کردم من تا اون زمان با هیچ دختری دوست نبودم چون معتقد بودم دوستی دختر و پسر در صورتی درسته که منجر به ازدواج بشه چون دوستی ها ایجاد وابستگی میکنه و با پایان اینجور دوستی ها ضربه بزرگی به 2 طرف وارد میشه برای همین به فکر دوستی هم نبودم

روز موعود فرارسید و منم طبق قولی که داده بودم به دانشگاه دوستم رفتم  و بعد از اینکه کلی سلامو علیک کردیم و همو تحویل گرفتیم قرار شد که بریم به سایت دانشگاه برای انتخاب واحد

رفتیم سمت سایت دانشگاه که از دور من 2 تا دختر رو دیدم که دارن میاند به طرف ما ( نه طرف ما یعنی داشتند عبور میکردند ) که یکیشون قرار بود طبق خواست خدا در آینده بشه خانوم من

من فقط چشمم بش خورد و یک نگاه معمولی کردم و رد شدم ناگهان ضربه ای محکم بر سرم اصابت کرد  و صدایی گفت بچه در دانشگاه ما چشماتو درویش کن

من خیلی بدم میاد کسی بزنه تو سرم یعنی بدجور قاطی میکنم و اونجا هم قاطی کردم ضربه ای محکم بر فرق سر صاحب صدا وارد کردم

خلاصه رفتیم سمت سایت تا رسیدیم رفتیم پای یک کامپیوتر که خالی بود منم از فرصت اینترنت مفت کمال استفاده رو بردم گفتم اول ایمیل خودم  رو چک کنم تا انتخاب واحد کوفتی تو

خلاصه تاتونستم استفاده کردم دیدم موقعیت داره خطرناک میشه   گفتم بریم سراغ کار تو

آدرس سایت رو که داشتم وارد میکردم(بچه پرو انگار نوکر گیر اورده بود نسشته بود نگاه مکرد ) ناگهان خانوم آینده ما نیز وارد شد....    بسه دیگه تا بعدا خسته شدم

به قول دوستان بعد نوشت : حالا من ناز میکنم (بابا گفتم که بعضی اوقات خواهم نوشت در ضمن این مورد حق انحصاری داره برای من یعنی فقط خودم مینویسم آیسان درس داره نمیخوام وقتش گرفته بشه سوتفاهم پیش نیاد)

این من هستم دارم از شوق دیدار روی هوا پرواز میکنم