سلام به همه دوستان گل خوبموناول یه نکته : بعضی از لینکها رو از قسمت زوجهای عاشق به دوستان گل انتقال دادم اگه کسی اسمشو ندید ناراحت نشه 
یه طبقه رفته پایین
چطورید؟؟
در ضمن هنوز پیش خانومی جوووووون نرفتم چند روز دیگه میرم
خوب از ادامه دردسری بنام سربازی یا همون خدمت مقدس سربازی بگم با همون جمله معروف خودم که چون باید بگذرد میگذرد بعد از اینکه قضیه کرمانشاه حل شد و من افتادم ستاد مشترک اونجا 2 روز طول کشید که تقسیم بشم
که در این دو روز صبح میرفتم پادگان ظهر برمیگشتم و از صبح تا ظهر در پادگان روی یه صندلی نشسته بودم همین

بعد از دو روز صدام کردند گفتند بیا پروندت رو ددرست کن باید بری درمانگاه ستاد
منم گفتم روی چشم
سریع رفتم همه چیزو درست کردم رفتم بهداری اونجا گفتند اول باید بری بهداری کل
گفتم کجاست رییس بهداری برای خودش یه آدرس داد آقا من از همه جا بی خبر هم راه افتادم هی رفتم هی رفتم مگه این راه تموم میشد
دقیقا 45 دقیقه من پیاده روی کردم ( حالا تصور کنید بزرگی این ستاد را
) تا بالاخره رسیدم
رفتم اونجا هم تشکیل پرونده دادم بعد دیدم رییس اونجا اومد گفت من میخوام برم مشهد شما تا شنبه اینجا بیا بشین تا من برگردم حالا اون روز 4 شنبه بود منم طبق معمول گفتم چشم (به تمام برادران که قصد انجام این خدمت مقدس رو دارن توصیه میکنم چشم گفتن رو بسیار تمرین کنید)
همونجا نشستم تا ظهر دوباره پیاده روی به سمت درب پادگان رو آغاز کردم و 45 دقیقه بعد رسیدم دم درب دژبانی برای خروج رفتم و دوبار فردا اومدم

صبح دوباره خودمو با بدبختی رسوندم
به بهداری کل یکی دو ساعت نشستم بعد اون رییس قبلی که منو شوت کرده بود بالا که برم پرونده تشکیل بدم اومد گفت فلانی چرا نشستی بعد یکی از بچه های اونجا قضیه رو تعریف کرد
بعد اون آقا رییسه گفت نمیخواد نامشو بزنید بریم پایین چون اونجا بش نیازه در اورژانس نیرو نداریم
نامه رو زدن منم به اتفاق رییس و راننده ایشون اومدم پایین و رییس گفت تو باید بری شیفت اورژانش
منم گفتم ...
گفت از فردا لباس شخصی میاری ( پیرهن به رنگ آبی روشن و شلوار سرمه ای) به همراه روپوش منم گفتم...
روپوش که داشتم شلوار هم داشتم رفتم یه پیرهن آبی خوشگل خریدم از روز بعد این شد تیپ ما 
دیگه در اورژانش اونجا منم مشغول شدم
البته بد نشد چون هم طرح دانشگامه هم تجربم بیشتر میشه هم با دکترای بیشتری آشنا میشم
حالا بقیه رو هم بعدا می تعریفم
