اولین روز کاری دومین کار

سلاااااااااااااااااااااام

خوبید دوستان گل؟؟

واقعا از تمام محبتهای شما از صمیم قلب متشکریم شمایی که وجودتون و صحبتهای آرام بخشتون به ما امید داد و آرامش داد

اول از خودمون بگم که واقعا آروم و خوشحالیم با تمام انرژی در حال گذران زندگی هستیم

حالا بریم سراغ اصل مطلب

راستش همونطور که میدونید اینجانب در یک درمانگاه در ستاد فرماندهی سپاه مشغول به کار و انجام دادن خدمت خیلی مقدس سربازی به صورت همزمان هستیم

ولی از اونجایی که خرج زندگی بالاست رفتم دنبال کار دوم

از شانس ما نزدیک خونه ما یک بیمارستان هست رفتم اونجا گفتم پرستار نمیخواین گفتند اتفاقا یکی میخوایم برای بخش اورژانس

خلاصه یکم شرایط رو برام توضیح داد و گفت یه چند روزی باید برای ما کار کنی اگه راضی بودیم قرارداد میبندیم

منم گفتم چشم

امروز اولین روز بود و راستش بد نبود تقریبا همه کار کردم

حالا ببینیم چی میشه فقط دوستان دعا کنید برنامه کاریم با هم تداخل نکنه اگه نه این کار خوب رو از دست میدم 

بازم از همه ممنون

من و آیسان کمی بیشتر از قبل نسبت به هم گذشت می کنیم

سلام به همه دوستان

خوب الان دیگه وقته توضیحه

اول از همه به خاطر تمام کمکهایی که کردند ممنون واقعا نظرات زیبایی بود که منو خیلی تو فکر فرو برد

راستش همون روزی که این پست رو گذاشتم شبش با آیسان کامل حرف زدم و باور کنید هردوی ما از ناراحتی گریه کردیم آخه واقعا هم برای ما سخته مایی که چندماه یکبار هم با هم دعوایی نداشتیم الان داریم روزهای پر از بحران رو میگذرونیم

ولی از طرفی هم معتقد به این هستم که عشق اگه واقعی و صمیمی و از ته قلب باشه این دعواها فقط شاید بتونه یکم حالو هوا رو عوض کنه ولی نمیتونه روی ریشه اون اثر بذاره

خلاصه در هر صورت بود این دعوا و به امید خدا این آخرین دعوا تموم شد

سعی کردیم بگردیم دنبال ریشه این دعواها و اونو از اونجا خشک کنیم نمیدونم موفق شدیم یا نه ولی من الان در اوج آرامش هستم و خانومی هم مشغول مطالعه  برای امتحاناش


بازم اینجا دوباره از تموم دوستان تشکر میکنم

45 روز بحران آیا تمام شدنی نیست؟؟؟ قضاوت با شما

سلام به دوستان گل و همیشه همراه

خواهش من از تمام خوانندگان خاموش و روشن این وبلاگ اینه ، در مورد این پست نظر کامل بذارید

نمیدونم این قضایای اخیر بین من و آیسان کی میخواد تمام بشه همینطور ادامه داره

این اتفاق داغه داغه همین الان اتفاق افتاد گفتم بیام کامل بگم همه نظر بذارید ما دوتا متوجه بشیم کی اشتباه کرده

خداییش من یکی واقعا خسته شدم

امروز آیسان امتحان داشت و از صبح هم استرس داشت و منم با تمام  وجود چه با اس ام اس و چه با زنگ دلگرمی میدادم بش تا اینکه بالاخره امتحان داد و زنگ زد ، که متوجه شدم بازم استرس داره و ناراحته و نگرانه نتیجه امتحانش که گفتم نگرانی نداره تو وقتی خوب امتحان دادی نباید نگران نمره اون باشی

دیدم یه دفعه گفت کاری نداری منم ناراحت شدم ولی هیچی نگفتم و گفتم الان حالت خوب نیست برو خوابگاه حالت بهتر شد خبرم کن

2.5 گذشت دیدم اصلا خبری نیست و منم کلی نگران حالش بودم و بش اس ام اس زدم که " کجایی تو ؟"

گفت " جانم عزیزم "

گفتم " جانم؟ تو قرار بود یه خبری بم بدی وقتی بهتر شدی میبینی کاراتو "

گفت " یه زنگ بزن "

منم زنگیدم بعد از سلام و علیک گفتم کجایی تو گفت رفته بودم دانشگاه الان اومدم

گفتم چرا خبر نمیدی ؟ گفت مگه چی شده حالا  2.5 ساعت  گذشته که عیب نداره !!!!!

گفتم چرا اینطوری میگی زنگ بزن مگه دستور میدی ؟؟

گفت آره دستوره مگه حالا چی شده اون غریبه هست که آدم تعارف میکنه (حالا منظور من خرج یکم احساس بود)

گفتم ساعت 12.5 بم زنگ بزن برات انتخاب رشته کنم

گفت من خوابم میاد میخوام بخوابم

منم گفتم دیدی جنبه دوکلام حرف حق نداری ساعت 12.5 منتظرم خداحافظ.

حالا خدا وکیلی خود شما قضاوت کنید (این مکالمه و اس ام اس ها عین جریانه)

من اشتباه کردم یا آیسان


سلامی گرم

سلام به تمام دوستانی که واقعا عمق دوستیشون برامون بیشتر مشخص شد

سلام به همه

خوبید؟؟

راستش اومدم کم در مورد ماه آذر توضیح بدم

والا در این ماه منو آیسان دوتا دعوای خفن و وحشتناک داشتیم اونم به دلیل های مختلف و علت اینهمه ناراحتی هم این بود که هنوز امواج منفی دعوای قبلی ادامه داشت که دعوای بعدی اتفاق افتاد و این بود که دعوای دوم خیلی واسه هر دوی ما سنگین و ناراحت کننده بود

من و خانومی تا حالا اینطوری با هم دعوا نکرده بودیم که حالا در هر صورت به خوبی تمام شد و هردوی ما متوجه یکسری اشتباهاتمون شدیم که این تنها نتیجه مثبت این دعوا ها بود

در کل آذر ماه امسال (1388) بدترین ماه در این چند سال بود

دوستای گلی که چند ساله با هم رفیق هستیم دیدند من در هر وبلاگی که میرفتم و خدایی نکرده اونجا دعوایی بود سعی میکردم بین دوطرف آشتی برقرار کنم و حالا این بار خودم بود که نمتونستم چطوری باید به این جنگ خاتمه بدم

تموم شدن این جنگو دعوا رو من مدیون امام حسین و این محرم هستم

راستش رفته بودم مسجد برای عزاداری داشتم با خودم درد دل میکردم و خیلی هم ناراحت بودم به خاطر شرایط موجود داشتم یه جورایی واسه امام حسین درد دل و تغریف میکردم

نمیدونم چی شد یه دفعه هرچی ناراحتی بود از دلم رفت و با تمام وجود تمام حسم رو به خانومی چوووونم گفتم و بعد انگار که اصلا دعوایی وجود نداشته و به نظر من این فقط و فقط معجزه بود

نمیدونم موافق هستید یا نه ولی به نظرم معجزه نباید فقط چیزای عجیب غریب باشه میتونه چیزایی به همین سادگی ولی در عین حال بزرگ باشه

بچه ها قدر خودتون و عشقتون رو بدونید که هیچ چیز در این دنیا مثل عشق آدم نمیتونه کمکش کنه

در آخر از همه معذرت میخوام اگه کسی ناراحت یا نگران شده بازم شرمنده

اینجا هم میگم ای امام حسین میدونم میدونی ولی در کل ما خیلی مخلصیم

و

اینکه آیسان جون ، نازنینم با تمام وجود عاشقتم و میپرستمت و تا آخر عمر کنارتم

بووووووووووس

این عکس داستان منو عشقمه تا آخر عمر