جالبه دوست دارم بنویسم اما نمیدونم از چی و از کجا؟؟

به هرچی که دوست دارم آزادانه فکر کنم انگار با یه چیزی محکم میزنند تو سرم که تو حق نداری به این چیزا فکر کنی اصلا تو حق نداری فکر کنی.

خودم هم نمی دونم چرا این حرفا رو میزنم و اصلا اینا چه ربطی به این وبلاگ داره ولی دوست دارم بگم تا شاید آروم بشم

وقتی یاد حرفای آقای رئیس جمهور در انتخابات می افتم و حالا این وضعیت رو میبینم دوست دارم به هیچی فکر کنم

نمیدونم شما ها به چی امید دارید و چی یا چه کسی پشتوانه شماست ولی من یه عالمه مشکل دارم که دارم زیر بارشون له میشم

امیدم همسرم ، این وبلاگ ، و شما دوستان عزیز هستید که از همه شما میخوام هیچ وقت منو تنها نذارید.

راستی دوستان خوبم یه سایت باز شده که داره امضا و پیام جمع میکنه واسه اینکه آقای خاتمی راضی بشه که برای انتخابات ریاست جمهوری کاندید بشه اگه دوست داشتید بگید تا آدرس سایت رو بذارم در وبلاگ.